مصاحبه ی اختصاصی با عبدالجبار کاکایی (ترانه سرا)
دولت عشق – افشین رضایی : علاقه مندان خواننده محبوب مشکی پوشان بدون شک قطعه “ملکوت” از رضا صادقی را بیاد دارند. “ملکوت” نام سریالی است که در ماه رمضان سال ۱۳۸۹ به کارگردانی محمدرضا آهنج از شبکه ی دوم سیما پخش شد. تیتراژ پایانی این سریال حاصل همکاری رضا صادقی ،عبدالجبار کاکایی (ترانه سرا) و بهنام ابطحی موزیسین و رهبر اسبق ارکستر مشکی پوشان بود.
در ادامه این همکاری یک سال بعد و در رمضان سال ۱۳۹۰ صادقی بار دیگر میهمان مردم و طرفدارانش در سفره های افطار بود. تیتراژ “برنامه جشن رمضان” با ترانه ای از کاکایی و موسیقی بهنام ابطحی از شبکه پنجم سیما پخش شد. زمستان ۹۱ رضا صادقی در ژانری متفاوت تیتراژ فیلم سنمایی “آدم آهنی” را با ترانه عبدالجبار کاکایی و موسیقی و تنظیم بهرنگ قدرتی اجرا کرد.
قطعه “تنها” چهارمین همکاری رضا صادقی خواننده ی مطرح موسیقی پاپ با ترانه سراى نام آشنایى چون عبدالجبار کاکایی است که با موسیقی و تنظیمی از فرید سعادتمند در بهار ۹۳ منتشر شد.
در یک صبح پاییزی میهمان استاد عبدالجبار کاکایی بودیم و گفت و گوی مفصلی با ایشان داشتیم که در ادامه می خوانید.
بیوگرافی عبدالجبار کاکایى – ترانه سرا : عبدالجبار کاکایی از چهره های آشنای شعر معاصر، نویسنده و زبان شناس ایرانی در پانزدهم شهریورماه ۱۳۴۲ در ایلام متولد شد و در همان شهر تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم ادامه داد. سپس به تهران آمد و دوره های کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته زبان و ادبیات فارسی گذراند. کاکایی از سال ۱۳۶۱ همزمان با ادامه تحصیل، فعالیت های مطبوعاتی خود را آغاز کرد و تصدی بخش تعدادی از جراید را برعهده گرفت و چند سالی نیز بعنوان کارشناس ادبی بخصوص در حوزه شعر جوان، در صدای جمهوری اسلامی ایران خدمت کرده است. وی در سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز برنامه های متعددی را در زمینه های فرهنگی، ادبی و تحقیقی تهیه و اجرا کرده است.
علاقه کاکایی بیشتر معطوف به قالب های غزل و مثنوی است. از کاکایی مقالات و نقدهای فراوانی پیرامون شعر این روزگار در مطبوعات درج شده است و تا کنون در برخی از همایش های سراسری شعر که در سطح کشور برگزار گردیده است بعنوان دبیر، مدیر اجرایی و عضو هیأت علمی مسوولیت داشته است. وی مدرس و مدیرخانه شعر بنیاد نویسندگان و هنرمندان و نه ماه عضو شورای ترانه وزارت ارشاد بوده است و به علت اعتراض به عملکرد شورا در ممیزی آثار اجتماعی همراه با اهورا ایمان استعفا داد.
همکاری با خوانندگان مطرح موسیقی پاپ همچون رضا صادقی، محمد اصفهانی، فرزاد فرزین، فریدون آسرایی، محسن یگانه،نیما مسیحا، علی لهراسبی و … از جمله فعایت های ایشان می باشد.
کاکایی چندین سال است که بعنوان مسًول بخش ادبیات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی فعالیت می کند. از ایشان تا کنون آثار زیادی به چاپ رسیده است. “آوازهای واپسین”، “مرثیه روح”، “سال های تاکنون”،”حتی اگر آیینه باشی”، “نگاهی به شعر معاصر ایران”، “گزیده ادبیات معاصر”، “بررسی تطبیقی ادبیات پایداری جهان”، “زنبیلی از ترانه” و … از مجموعه آثارشان است.
از ملاک هاتون برای شروع یک همکاری بگید.
سوال خیلی خوبی پرسیدید. هرکسی برای خودش ملاک هایی داره. اگر ملاک نداشته باشی اسمت میشه ترانه ساز؛ با هر کسی و با هر شرایطی کار می کنی. درست هم نیست نه ترانه سرا اینطوری باشه ، نه آهنگساز و نه خواننده.
در ابتدا می بینم که موضوع در شان شخصیتم هست یا نه. من هم برای خودم یک پوزیشن شخصیتی در فضاهای مجازی و حقیقی دارم. با اون تطبیق می دهم، اگر در شان خودم ببینم انجام میدم.
اگر که تیتراژ باشه ، در مورد فیلم، عوامل ساخت و … تحقیق می کنم. اگر که آلبوم باشه ، آلبوم رو چه کسی می خواد تهیه کنه، در حاشیه من چه کسانی کار می کنند و… سطوح آلبوم رو می سنجم و تصمیم می گیرم. این ها مسایلی ست که با چند سوال معمولا مطرح میشه و مشخص میشه.
ملاک های دیگری هم هست و اون اینکه اختیار سرودن و حوزه ی کلام به من واگذار بشه. در واقع آهنگساز و خواننده فقط تذکر فنی بدهند. مثلا بگن اینجا این کلام شما در ادا و لحن خوب در نمیاد. یا اگر این کلمه باشه راحت تر ادا می کنم. تذکر مفهومی رو نمی پذیرم.
اگر خواننده کار اولی باشه ، چطور تصمیم میگیرید ؟
من با خواننده های کار اولی هم کار می کنم و بین خواننده ی مشهور و تازه کار هیچ تفاوتی قایل نمیشم. فقط معمولا صدای اینها رو می گیرم و با یکی دو تا از دوستان آهنگساز مورد اعتمادم مشورت می کنم.
معمولا یک تحقیقی روی صدا می کنم. امکان نداره تا بحال ترانه ای رو کار کرده باشم بدون اینکه قبلش صدای خواننده رو نشنیده باشم.
براتون مهم هست که چه ملودی و چه تنظیمی روی ترانه شما کار شه ؟
متاسفانه در این حوزه ناکام بودم؛ خیلی از ترانه های خوب رو افرادی خوندن که صداشون خوب بود ، اما ترکیب خوب نبود. یا ملودی خوب نبود و یا تنظیم. یکی از مشکلاتی بوده که من داشتم و بیشترش بر میگرده به خودم که مراقبت از کارم رو دیگه دنبال نمی کنم . اما شنیدم خیلی از دوستان ترانه سرا در این موضوع خیلی مصر و پیگیر روند ساخت ترانشون هستند. یکی از نقطه ضعف هام که باعث شد ضربه هم بخورم این بود که خیلی از کارهام بدون مشورت ساخته شد و اجرا شد.
شرط و شروطی نمیگذارید در قراردادتون ؟
شاید ندرتا یکی دو بار قرارداد امضا کرده باشم. معمولا شفاهی بوده ، اعتمادی بوده و انجام شده. این رو از حسن کار خودم می دونم که اصلا آلودش نکردم به رد و بدل کردن سند. احساس کردم یک کار دلیه و انجام شده. لذا هیچ قید و شرطی نبوده. شاید یک بار با خواننده ای که اون هم سیستم کاریش به این شکل بوده که قرارداد ببنده. یک بار دیگه هم با شرکت یا نهادی بوده احتمالا، که قراردادی رو آوردند و امضا کردم.
صحبت از همکاری و قرارداد شد ، دستمزد بالایی دارید ؟
دستمزد من خیلی متغیره؛ نه … دستمزد بالایی ندارم. بعضی ها رو به خاطر احساسات خودم و اینکه طرفم رو دوست داشتم کار کردم، بعضی ها رو هم بخاطر توان ضعیف مالیشون باهاشون کنار میام. ولی بوده کسانی که دستمزد واقعیم رو هم گرفتم.
دوست هم ندارم به مبلغ اشاره ای کنم ولی می دونم خیلی از کسانی که حتی در کلاس های من بوده اند بیشتر از من دستمزد می گیرند. دستمزد ترانه سرا و شاعر هم واقعا کمه نسبت به آهنگساز و خواننده ، اگرچه سهمش واقعا کمتر نیست. بهر حال گرفتن این همه احساسات و این همه کلمات از فضای روانی و از مدارهای روانی فکر و آوردنش روی کاغذ و خلق یک اثر خوب کار کمی نیست.
تابحال ترانه ای رو به کسی هدیه دادید ؟
من تعدادی از کارهام رو هدیه دادم . چون خواننده رو دوست داشتم و دوست داشتم ترانه رو بخونه. بیشترشون هم آدم های گمنامی بودند. با آدم های مشهور نه ، معمولا باهاشون حساب و کتاب داشتم . (می خندد)
البته با فریدون یک داد و ستدهای دلی داریم. وقتی به فریدون ترانه ای رو میدم اصلا صحبت مالی نمی کنم. چون من با فریدون وارد موسیقی شدم و با هم یک رفاقت خاصی پیدا کردیم و تقریبا رابطه ای حتی بیشتر از یک دوست. لذا معمولا روی مسایل مادی با فریدون صحبتی ندارم.
روند انتخاب تیتراژ برای کارهای مناسبتی ، سریال و … به چه شکل هست ؟
معمولا تهیه کننده تماس می گیره یا آهنگساز. گاهی اوقات هم خواننده های مطرح خودشون عوامل رو جمع می کنند و تماس می گیرن. ولی معمولا آهنگساز تماس می گیره . معمولا هم تیتراژ رو به آهنگسازی غیر از آهنگساز فیلم میدن. آهنگساز تماس می گیره ، ترانه کار می شه ، اتود زده میشه و در نهایت اجرا میشه. تقریبا تا عوامل مشخص نباشه کار رو شروع نمی کنیم.
چون شناخت اینکه چه کسی می خواد بخونه هم خیلی تاثیر می گذاره روی سرودن ترانه. بعضی خواننده ها بعضی حروف رو بهتر ادا می کنند. مثلا خواننده های تو دماغی حروف غنه رو خیلی خوب ادا می کنند. و بعضی ها شکل دیگری …
یک سری مهارت ها هست در شنیدار که کمک می کنه به سراینده که متناسب با اون خواننده ترانه بگه. متلا من ترانه ای برای رضا یزدانی کار کردم ( بی هیچ حسی میشه عاشق بود … ) بعضی ها می گفتند که شما به سبک رضا یزدانی ترانه گفتی و با ترانه های دیگه ات متفاوته و درست هم می گفتند. چون اون ترانه رو کسی دیگه ای نمی تونست بخونه جز رضا یزدانی. کارهایی که با رضا صادقی هم داشتم هم تقریبا با صدای ایشون شنیدنی بود. لذا اصرار دارم بدونم عوامل کار چه کسانی هستند.
گاهی اوقات هم خودم پیشنهاد عوامل رو میدم که در بعضی مواقع هم لطف دارند و می پذیرند.
برای کارهای سینمایی و فیلم های تلویزیونی معمولا بر اساس سوژه فیلم ترانه مینویسید یا نه از قبل گفته شده ؟
فکر می کنم تیتراژ حداقل چهل، پنجاه سریال و ده فیلم سینمایی رو کار کردم. ماه پنهان با فرزاد فرزین، دلنوازان با علی لهراسبی، ملکوت و جشن رمضان با رضا صادقی و … معمولا اینجوری بوده که یا فیلم نامه رو خوندم ، یا بخش هایی از فیلم رو دیدم.
یه وقت هایی از خود فیلم نامه و یا شخصیت یکی از کاراکترها الهام می گیرم. الان هم که دیگه سریال های تلویزیون رو میشه تشخیص داد در چه رابطه و موضوعیه، بخصوص سریال های ماه رمضان. ولی عرض کردم معمولا بایستی یک سری اطلاعات از فیلم و یا برنامه داشته باشم.
کار روی ملودی هم دارید ؟
بیشتر کارهای من روی ملودیه. من اصلا روی ملودی راحت تر ترانه میگم. همین کار “تنهام” با آقای صادقی، کلام روی ملودی بود. “ارمغان تاریکی” آقای اصفهانی ، “گل ناز” فریدون آسرایی، “خاکسترم نکن “محسن یگانه و … کار روی ملودی بود.
خیلی از ترانه هایی که روی ملودی گفتم بیشتر به دل خودم نشست تا ترانه هایی که من ارائه کردم و آهنگسازی شد؛ و بنظرم کارهای خوبی شدن و بیشتر هم شنیده شدند.
یک سری کلاس ها و دوره هایی با عنوان کارگاه ترانه رواج پیدا کرده که دوستان علاقه مند به ترانه نویسی رو ترغیب به حضور در این کلاس ها می کند. نقش این کلاس ها رو در تربیت علاقه مندان به این حوزه از هنر چطور می بینید ؟
خب بستگی به برگزارکنندش داره. چون واقعا همه ی کلاس ها مثل هم اداره نمیشن؛ یه وقت هایی فرد برگزار کننده ممکنه خیلی خوب باشه و بتونه تجربه هاش رو منتقل کنه ، یه وقت هایی ممکنه خوب باشه ولی عملکرد خوبی در انتقال تجربیات نداشته باشه و حتی وجودش آفت باشه و بقیه رو هم گمراه کنه. اینه که حکم کلی نمی شود صادر کرد. ولی من نظرم اینه حتما آدم های مبتدی در کارگاه ها شرکت کنند. نمی توانند به تنهایی رشد کنند. حتما بایستی در واقع کمک بگیرند ، کارهاشون رو در جمع بخونن و از تجربیات اهل فن استفاده کنند. می تونم توصیه کنم برای حضور در کارگاه ها ولی کارگاه بخصوصی رو نمی توانم معرفی کنم.
برای علاقه مندان به ترانه نویسی چه راهکارهایی رو پیشنهاد می کنید.
ترانه نویس و شاعر باید در همه ی زمینه ها مطالعه داشته باشه. یک شاعر به جامعه شناسی و مردم شناسی، خواندن رمان، داستان و کتاب های روانشناسی و … نیاز داره. باید در جامعه حضور داشته باشه و اگر حضور مستمر نداره حتما از طریق کتاب ارتباطش رو با جامعه برقرار کنه. ترانه سرای موفق باید ذهنش پر از لغت، کلمه و دانش باشه.
اگر بخواهیم فقط با احساسات سطحی و کلمات محدود شعر بگید مثل بعضی از ترانه سراها که توی ده تا از ترانشون پنجاه بار کلمه ی قلب رو بکار می برند و هیچ اطلاعات دیگری و هیچ دانش لغوی ندارند و دریافت هاشون فقط دیالوگ های معمولیه زن و شوهریه، موفق نخواهید بود .
مثلا در ترانه ای که می نویسند چیزی جز گزارش دعوای یک زن و شوهر ندارن بگن. اون هم شاید از پدر و مادرهاشون و اطرافیان شنیده باشند و اطلاعاتشون در حد همین دانسته هاست. این ها ترانه سرا نمیسازه.
خیلی از ترانه ها که محتوایش پایین و سطحیست، علتش اینه که دانش ترانه سرا بیشتر از اون نیست. اون ترانه سرا دو روز هم پیش من بنشینه چیزی به من یاد نمیده. یعنی حرفی نداره بگه جز خاطرات شخصیش. ولی کسی که بنشینه برای من تفسیر کنه، جامعه شناسی بگه و …. اون آدم اگر ترانه هم بگه چیزی ازش یاد می گیری. واقعا ترانه قراره یک چیزی به ما یاد بده و قرار نیست فقط ما رو سرگرم کنه. تفنن نیست. ترانه باید شخصیت هم داشته باشه. حتی برای مثال یک بازی لفظی به ما یاد بده.
بالاخره تو مملکتی که معیار شعرش حافظ و سعدی و مولاناست آدم باید دست و پاشو یکم جمع تر کنه. حداقلش کارهای بزرگانش رو بخونه.
نکته ی مهم دیگه ای که هست اینه که یک ترانه سرا برای شروع، حتما باید دفترهای ترانه شاعران صاحب سبک رو بخونه تا تجربیات اونها رو تکرار نکنه. برای مثال از تعبیری استفاده کنه و ذوق زده بشه و فکر کنه که این تعبیر برای خودشه. اینهارو بخونه و سعی کنه که از خلاقیت خودش استفاده کنه.
مافیای ترانه وجود داره؟
مافیای ترانه هست ولی خب این مافیا بیشتر بخاطر عدم ریسک تهیه کننده هاست. مثلا وقتی می خواهند کاری رو بسازند نمیروند سراغ یک تجربه ی جوانتر.سراغ کسانی می روند که قبلا باهاشون تجربه ی موفقی داشتند. این موضوع هم در همه ی جامعه ی ما هست و فقط صرفا موسیقی نیست. در ورزش هم همینطوره؛ یک مربی وقتی می خواهد تیمی رو راهی مسابقات کنه، از بازیکنانی که امتحان پس داده اند استفاده می کنه و کمتر به جوانان اعتماد می کنه. بنظرم مافیا واژه ی خشونت آمیزی ست و واقعا مافیا نیست. این عدم شهامت، عدم ریسک پذیدی و نبود سرمایه کافی در حوزه موسیقی ست.
اما اینکه یک ترانه سرا دلیل ناکامی خودش رو مافیای ترانه بدونه این ممکنه گمراه کننده باشه. ناکامی برای هر ترانه سرایی وجود مافیا نیست. به نظر من هرکسی ترانه اش خوب باشه می تونه تو این مافیا قرار بگیره. این مافیا جذب هم می کنه و خوب هم جذب می کنه. به عبارتی یک ترانه سرای خوب رو نمی توانند سرش رو زیر آب کنند. چون در روزگار ما اینقدر امکان انتشار اثر و همکاری زیاد شده و امکان ساخت و تولید موسیقی در هر سطحی هست، هیچ کس نمیتونه بگه من ترانه سرای خوبی هستم ولی کسی من رو مورد توجه قرار نمیده. روزبه بمانی رو چه کسی می شناخت؟ حسین غیاثی رو چه کسی می شناخت؟ جز اینکه شعر خوب منتشر شد و دست بدست دیده شد و شنیده شد؟ شما شعر و ترانه ی خوب رو دست بدست منتشر می کنی ولی شعر بد رو میگذاری کنار.
یکی از دوستان ترانه سرا لطف دارند و من نمی خوام از ایشون اسمی ببرم، اگرچه ایشون در خیلی از محفل ها از من اسم میبرند و میگویند چون بنده دولتی هستم ترانه های زیادی رو بمن میدهند.خب ایشون به راحتی پا روی وجدانشون میگذارند. حداقل یک قیاس نمی کنه بین کار خودش و من و اینکه کدوم کار موفق تر است! وقتی یک آدم شبیه ایشون دچار همچین خطاهای کودکانه میشه، در مورد اون جوان ترها که فکر می کنند حقشون خورده شده چه میشه گفت! وقتی بزرگترها اینقدر طمع دارند به همه ی تریبون ها، تیتراژها، آلبوم ها چه داخل و جه خارج از کشور، دیگه چه برسه به اون جوانی که تازه می خواهد به شهرت برسه. لذا بنظرم هرکسی باید به حق خودش قانع باشه و تراز بگیره کار خودش رو با دیگران.
از بین ترانه سراها کار چه کسانی رو می پسندید ؟
از قدیمی ترها محمدعلی بهمنی که آدم شاخصیست هم در شعر و هم ترانه، اکبر آزاد، ساعد باقری، سهیل محمودی، شیرازی و … از جوان ترها دکترافشین یدالهی، روزبه بمانی، اهورا ایمان، سید فرید احمدی، یغما گلرویی، حسین صفا، امیر ارجینی که در یک دوره هایی تونستند واقعا صاحب سبک باشند. حسین غیاثی، نیلوفرلاری پور و … خوشبختانه در داخل کشور ظرفیت ترانه سرا خیلی زیاد داریم.
قطعا رابطه ی خوبی با موسیقی دارید. موسیقی زیاد گوش میکنید؟
من موقعی ذهنم با موسیقی کوک شد که نوجوان بودم ، حتی شعر رو هم شروع نکرده بودم. بین دهه ۵۰ تا ۵۷ خیلی موسیقی گوش میکردم. بعد از سال۵۷ هم بیشتر سرود گوش میدادم. کارهای لطفی، شجریان و بعدها ناظریان و … از همون موقع احساس کردم روی آهنگ کلام میگذارم و رمزگشایی از موسیقی برام خیلی راحته. من حسم خیلی به موسیقی نزدیکه و این حاصل از همون تجربه ی دوران نوجوانیمه. ولی این روزها واقعا وقت نمی کنم موسیقی گوش کنم، مگر اینکه در ماشین فرصت کنم .
چه موسیقی ای بیشتر گوش می کنید؟
حدود ۳۰۰، ۳۵۰ کار روی فلش ریختم که از فریدون، لهراسبی، شجریان ، رضا صادقی و … از همه تیپ در این فلش هست. بیشتر ترانه های مفهومی گوش میکنم. ترانه هایی رو که مفهومی نیستند و خیلی ریتمیک و شاد هستند رو زیاد گوش نمی کنم. اون تیپ آهنگ هارو در سفر و جاده گوش میکنم. (می خندد)ولی وقتی در شهر هستم اصلا نمی تونم اینهارو گوش کنم. یعنی حوصله شنیدن حتی بک بارشون رو هم ندارم. ترانه های ریتمیک برای یک حالت های خاصی ست که آدم احساس می کنه باید از خودش بیرون بیاد.
رضا صادقی و موسیقی …
موسیقی پاپ و کلا موسیقی، مخاطب هاش متنوع اند. اصلا نمی شود بین قشر خاصی محصورش کرد. برای همین است که نوعا جنسش هم با هم متفاوته. موسیقی از جهت بار معنایی پله ایه. یک سطحی از موسیقی هست که یک رابطه ی خیلی سطحی با مخاطب برقرار می کند و یک ملودی هایی است که حتی کلام معنادار بهش تزریق کنی، ملودی افت می کند و زیبا نمی شود. در واقع بهتره کلامت همون شکل در هم ریخته و نامفهوم و سطحی بمونه.
یک موسیقی هست که نه، عمق پیدا می کنه، معنا و مفهوم داره و البته متناسب با سن آدم ها. الان خیلی از نوجوان ها هم وارد حوزه شنیداری موسیقی شدند، اینها خیلی به معانی و مفاهیم توجه نمی کنن، چون تجربه ی زندگی کمتری و مطالعه کمتری دارند و برابر با سنی که دارند فقط دنبال ریتم اند. اینها هم مخاطب حوزه موسیقی اند. ولی مشکلی که با مخاطبان رنج سن پایین داریم اینه که از یک سنی که بگذرند دیگر توجهی به اون خواننده ای که یک زمانی داشتند نمی کنند و جذب خواننده های دیگر می شوند.
غرضم از طرح این بحث برگشتن به رضا صادقی بود، اینکه از کیفیت صداشون و هم از شخصیتی که از ایشون سراغ دارم، در واقع این استعداد رو می بینم که به سمت اجرای ترانه های ماندگار و فاخر بروند. همکاری با قشرهای فرهیخته ی موسیقی پاپ که ذهنشون بهرحال می تونه ماندگارتر باشه و هم خواننده رو در ذهن نگه دارند و از جهت حافظه ی موسیقی به نسل بعد منتقل کنند. از این جهت در شخصیت رضا صادقی این متانت و این سنگینی هست که خودش رو جدا کنه از دیگر خواننده ها و اگر چه موفق هم بوده.
من کارهای آقای صادقی رو پراکنده شنیدم. یک مقداری شاید اوایل کار ایشون انتقادی داشتم به نوع انتخابش از ترانه ها ولی مثلا با همین کار “تنهام” به این قطعیت رسیدم که رضا صادقی اصلا برای این زبان ساخته شده است و باید با این زبان ترانه بخونه. شاید احساس خودم باشه و شاید حتی خیلی از هوادارانش هم دوست نداشته باشند در این فضا قرار بگیره ، ولی من صدای ایشون رو در این موسیقی و این کار خیلی متفاوت تر دریافت کردم. بنظرم ایشون آمادگی و استعداد این رو داره که در یک سطحی خیلی بالاتری از نظر معنایی ترانه بخونه و خیلی خودش رو دیگه درگیر با اون قشر مخاطب انبوه نکنه و اون رو بزاره برای خواننده های استیجی و خواننده هایی که دنبال ریتم و ذنبال لشکر عده و عُده اند.
جدا از این مساله، رضا صادقی در خواندن ترانه های اجتماعی هم استعداد فوق العاده ای داره. متاسفانه روی ترانه ی اجتماعی خیلی کم سرمایه گذاری میشه. بخاطر اینکه نظام فرهنگی ما معتقده که سیاه نمایی میشه و متاسفانه مشمول ممیزی و سانسور در کلام هست. جدا از اینکه ترانه ی سیاسی اصلا گفته نمیشه و البته بنظرم ترانه سیاسی هم ضرورت داره باشه برای آزادی های مشروع سیاسی مردم.
از سابقه آشناییتون با آقای صادقی بگید…
با رضا صادقی متاسفانه ملاقات حضوری نداشتیم. شاید تلفنی چندبار با هم صحبت کردیم.
دلیل موفقیت رضا صادقی از دیدگاهتون چیه ؟
رضا خیلی آدم مردم داریست. من ایشون رو از نزدیک ندیدمشون ولی بهرحال از گفت و گوهاش، مصاحبه هاش و شناختی که ازش دارم اینه که آدم خوش برخورد ، خوش منش و خوش مشرب و لوطی منشیست و این ها حتما از دلایل مورد علاقه قرار گرفتنش هست. بهرحال از نوع مخاطب هاش هم میشه فهمید که عملکردش چی بوده که اینهمه طرفدار پیدا کرده. بخصوص طبقات پایین جامعه و خیل وسیعی از جوان هایی که در زندگی اجتماعیشون احساس ناکامی می کنند و سختی هایی که دارند متحمل میشوند خواننده هایی رو که بهشون خیلی نزدیکند رو می پسندند و دوست دارند. که معمولا کارهای اجتماعی رضا رو پسندیدن و دوست داشتند.
قطعا خون گرمی و اون روحیه جنوبی و شهرستانی که آلوده نشده به کلان شهر تهران ،همه ی اینها در محبوب شدنش تاثیر داشته و برای اینکه مورد علاقه هم قرار بگیری واقعا بایستی خیلی خوب کار کنی. اینکه بتونی مورد توجه و علاقه ی مردم قرار بگیری واقعا راحت نیست.
شناسنامه ی کاریشون و کارهای با شخصیتی که خونده ، صداشون هم متین و با وقاره و مردم هم معمولا جنس صدای موقر رو دوست دارند تا جلف. خوشبختانه ایرانی ها با این جنس صدا بیشتر ارتباط برقرار می کنند.
“خلیل جبران” جمله ی زیبایی دارد: اگر با صد نفر بخندی فراموشش می کنی ، اما اگر با یک نفر گریه کنی هیچ وقت فراموشش نمی کنی. انگار غم و حزن و اون حالت متانت و فاخر بودن از جنس انسان شرقی و بخصوص ایرانیه. مردم در حزن و اندوه و رنج ،با این جنس صداها بیشتر احساس نزدیکی می کنند. مرحوم مرتضی پاشایی هم صدایی از این جنس داشت.
ماه رمضان سال ۱۳۸۹ و اولین همکاریتون با آقای صادقی در تیتراژ سریال ملکوت …
نحوه ی همکاری من در تیتراژ سریال ملکوت به این شکل بود که آقای محسن شایان فر تهیه کننده سریال ملکوت با من تماس گرفتند و ایشون از من خواستند که ترانه ای با موضوع سریال کار کنم. آهنگساز این کار سید بهنام ابطحی بودند. “ملکوت” موضوعی فلسفی داشت، راجع به انسان، اختیار، اراده و فرشته و … خب برای این همکاری نیاز به نزدیکی فکر من و فکر کارگردان و نویسنده سریال بود. اونها می خواستند یک موضوع فلسفی رو در ترانه بگنجانند و بگویند که فرشته های مراقب در زندگی وجود دارند که سعی می کنند انسان را از خطا و گمراهی نجات بدهند و قرار بود در واقع اینها در ترانه مطرح بشود. لذا ما متوالین بحث هایی رو داشتیم و فکر می کنم تنها ترانه ای بود که روی موضوعش زیاد بحث شد.
بحث هبوط انسان از آسمان که گفته بودم : سهم ما آدم ها زمین شد ، ما اسیر انتخابیم/ خودمون خواستیم و این شد … در همین جمله ی “ما اسیر انتخابیم” به نظرم همون مفهومی بود که ما بهش نزدیک شدیم و دقیقا تفکر شیعه رو بیان کردیم که ما هم آزادیم و هم مجبور. با تعبیر اسیر انتخاب بودن در واقع هم انتخابمون کردند و هم مجبور بودیم که انتخاب کنیم. در واقع تفکر شیعه و بحث اختیار انسان رو مطرح کردیم.
یا “بازی نور و صدا نیست، زندگی یه سرنوشته/ یکی پیدا یکی پنهون، مثل آدم و فرشته …. می خواستیم بگیم هستی و جهان تنها نمایش نور و صدا نیست! نور و صدا یک نوع نمایشه. خواستیم بگیم که جهان ما این نیست که فقط نور و صدا باشه. ما وجود داریم ، اراده داریم و اومدیم که تغییری در جهان بدهیم. اونی که پیداست آدمه و اونی که پنهونه فرشته است. و از این قبیل تعبیرات.
عرض کردم فیلم، فیلمی فلسفی بود و نزدیک کردن این مفاهیم به ذهن مخاطب کمی سخته ولی فکر می کنم همین فرمی هم که شعر گفته شد خیلی ها باهاش ارتباط برقرار کردند با اینکه شاید معنیش رو هم نفهمیده باشند اما خودشون یک برداشتی از شعر داشتند.
یک سال بعد ، رمضان سال۱۳۹۰ ، تیتراژ برنامه جشن رمضان ….
در سفر حج بودم آقای سید بهنام ابطحی تماس گرفتند و از من ترانه ای خواستند برای ماه رمضان که با آقای صادقی اجرا کنند. قول این کار رو بهشون دادم و در بازگشتم به ایران ترانه ی کار رو گفتم و در نهایت با موسیقی بهنام ابطحی و صدای آقای صادقی اجرا شد. کار خوبی هم شد.
از زمستان ۹۱ و نحوه همکارى در تیتراژ فیلم سینمایی “آدم آهنی” بگید.
داستان فیلم در رابطه با پسر بچه ای است که بیش از اندازه با بازی های رایانه ای در گیره. آدم آهنی با موضوع کودکان و برای بزرگسالان هم تهیه شده بود چون قرار بود که بزرگسالان فیلم رو ببینند و راه رفتار با بچه هاشون رو یاد بگیرند که بچه هاشون زیاد درگیر فضای الکترونیک و بازی های کامپیوتری نشوند. تهیه کننده فیلم با من تماس گرفتند، دفتر فیلم مراجعه کردم، موضوع فیلم رو بهم گفتند و حتی گوشه هایی از فیلم رو دیدم و بر مبنای آدم آهنی قصه ترانه رو گفتم. وقتی “آدم آهنی” منتشر شد به این فکر می کردم اینکه بدون فیلم داره شنیده میشه خیلی ها متوجه نشوند که چرا رضا صادقی اصلا همچین چیزی خونده و چه ارتباطی با کاراکترش و کارهای قبلیش داره. بدون فیلم شاید کسی نتونه باهاش ارتباط برقرار کنه .لذا همچین خطری رو هم احساس می کردم. در نهایت با موسیقی زیبای بهرنگ قدرتی و صدای زیبای رضا صادقی شنیده هم شد و کار خوبی هم شد. اتفاقا اگر با فیلم دیده میشد بیشتر حس می کنی کار خوبی شده.
وقتی ترانه رو می نوشتم طنین صدای رضا صادقی در گوشم بود و احساس کردم که صدای گرم و مردانه ی رضا یک لطف پدرانه ای هم داره. شاید واقعا خواننده ی دیگه نتونه این حس رو داشته باشه.
بنظرم رضا صادقی استعداد خیلی بالایی داره برای کودکان خوندن و در این فضاها هم خیلی خوب میتونه کار کنه وقتی بچه ها اینقدر جذب این کار می شوند و کار رو دوست دارند و باهاش ارتباط برقرار می کنند.
بهار نود وسه و قطعه “تنها” که با ترانه شما منتشر شد. از تولد “تنها “برامون بگید.
نام قطعه در اصل “تنهام” هست. من روی موسیقی فرید سعادتمند “تنهام” رو سرودم، وقتی هم که متوجه شدم قرار هست آقای صادقی کار رو بخونه خیلی خوشحال شدم. این کار هم فقط با صدای آقای صادقی خوب میشد. بنظرم این کار رو آقای صادقی باید می خوند یا آقای اصفهانی.
سوژه ی “تنهام” رو خودتون انتخاب کردید ؟ یا نه خواست آقای سعادتمند بود ؟
سوژه ای نداشت.حضور ذهن ندارم، شاید فرید سعادتمند یک سری نواهایی و جملاتی رو گفته و اون جملات هم کمک کرد به من در جهت گیری به موضوع ترانه.
خودتون بین این چهار کار، از کدام یک بازخورد بهتری گرفتید و یشتر دوست دارید ؟
من خودم “آدم آهنی” رو خیلی دوست دارم ولی ظاهرا بهتر از همشون “تنهام” شده. چون نظر من تخصصی نیست. از نظر شخصیم آدم آهنی رو خیلی دوست دارم. البته اهل فن بهترین کار رو “تنهام” دونستند و یا شاید هردو. البته ژانرهاشون متفاوته با هم و شاید مقایسه درست نباشه.
این سوال رو بعنوان آخرین سوال دوست دارم نقطه نظر شما رو بدونم. چرا اینقدر دشمنی در موسیقی زیاد هست؟
این اصلا خواست موسیقی هم هست. به حدی این دشمنی زیاده در نهاد جامعه ی ما و نه صرفا موسیقی، که من یک جایی شنیدم در یک پژوهش روانی که انجام دادند، دیدند جامعه ی ما بیشترین کنتاک روحی و بیشترین آلرژی رو با هم و نسبت بهم دارند. ظاهرا رده ی بالایی هم داریم در جهان که نسبت به همدیگه خیلی حساسیم و به هیچ وجه همدیگرو قبول نداریم.
در عرصه سیاست هم به همین شکل است. اصلا مواضع همدیگه رو نمی خونن؛ حتی روزنامه های همدیگه رو هم نمی خونن.
مثلا مرگ آقای پاشایی همه رو شوکه کرد. خیلی ها نشنیده بودند اسم ایشون رو، خیلی ها چون قبولش نداشتند و گوش نمی کردند نمی دونستند که اینهمه طرفدار داره.
اینکه جامعه ی ما دچار این هرج و مرج شده بنظر من ریشه در سیاست داره. مسوولین سیاسی کلان ترند و در همه ی زندگی ما نفوذ دارند. موسیقی ما هم تحت تاثیر سیاست ماست. موضوع دیگه ای که هست اینه که مدیریت فرهنگی ما برای فشار به جامعه ی هنرمند ما از ابزارهای داخل خود هنرمندهای ما استفاده می کنه. وقتی یک شاعر رو حذف می کنند، جامعه ی شعر ما بجای حمایت از شاعر، می بینید که ده نفر می آیند و جایش میشینند. همه منظرند صندلی خالی شه. یک خواننده بره کنار، سریع یک خواننده می آید جایش قرار می گیره. لذا ممکنه مافیای دولتی هم باشه در تخریب یا بالا کشیدن یک خواننده.
حرف آخر برای هواداران آقای صادقی …
سعی کنید همه چیز رو گوش کنید. البته تعصب داشتن خیلی خوبه و آدم تا تعصب ایمانی نداشته باشه از یک کار لذت نمی بره ولی واقعا این تعصب باعث نشه آدم کور و کر بشه . گاهی اوقات می بینم مطلق کسی رد میشه و مطلق کسی پذیرفته می شه.خدا کنه این ذات نسبی انگاری که نشان عقلانیته در مورد ما بیدار بشه. هر چیزی رو قبول داشته باشیم در یک حدی که برای خودمون قابل کنترل باشه. مطلق بشه ما بازیمون رو باختیم؛ چون خیلی محرومیت میکشیم. بنابراین هرکسی رو دوست داریم، فیلسوف ، خواننده ، فوتبالیست و … همه رو تا یک حدی دوست داشته باشیم. برای خودت یک حدی بگذار و یک جایی هم برای خودت یک نفس بزار تا بتونی به خودت هم فکر کنی ، به دیگران هم فکر کنی و نگاه کنی. به نظر من به همه ی صداها، استعدادها توجه کنن و از الفاظی که جایگاهش در موسیقی نیست استفاده نکنند. دیدم راجع به خواننده های پاپ تعابیری مثل سلطان و …استفاده می کنند. این تعابیر برای ورزشگاه هاست. اونجا یک سطحی پایین تره. نه اینکه خدایی نا کرده بخوام توهین کرده باشیم به افرادی که در ورزشگاه ها حاضر می شوند ولی خب اونجا یک سری آدم ها هستند که دنبال ظرایف و معنا نیستند. دنبال ورزش های فیزیکی اند و متناسب با طبیعت خودشون الفاظ و تعابیری استقاده می کنند که در خور آن جایگاه است. اون رو وارد حوزه ی موسیقی نکنند، راجع به هواداران آقای صادقی این توصیه رو دارم.
1 thought on “مصاحبه ی اختصاصی با عبدالجبار کاکایی (ترانه سرا)”
بسیار عالی…
منتظر کارهای جدید سلطان با ترانه های آقای کاکایی هستیم