آقای مشکی پوش تریبونی برای ارائه ی مشکلات اجتماعی
رضا صادقی تقریبا نسبت به تمامی مسائل اجتماعی موضع گیری صریحی دارد، نشریه کلید که به تازگی منتشر شده است در مصاحبه ای با بنیانگذار دولت عشق در قسمت داخلی خودبه اعتراضات رضا صادقی در خصوص پدیده ی تجاوز فرودگاه جده، سگ کشی شیراز، دعوت از دکتر ظریف و … پرداخته است …
این مصاحبه رو به صورت کامل در وبسایت رسمی هواداران رضا صادقی، دولت عشق بخوانید:
با توجه به مطالبی که در صفحههای شخصی خود مینویسید نشان دادهاید از آن دست هنرمندانی هستید که نسبت به مسائل و مشکلات جامعه خود، فقط در نقش ناظر نیستید و به آنها واکنش نشان میدهید. رضا صادقی جزو آن دست هنرمندانی است که سعی میکند با هنر خود، در مسائل اجتماعی ورود کند، یا شخصا و رأسا وارد عمل شود؟
آدم در وهله اول باید سرزمینی که در آن زندگی میکند و اتفاقات کاری خود را بررسی کند. من یک هنرمند در ایران هستم که در زمینه موسیقی فعالیت میکنم و متاسفانه موسیقی در ایران، آنطور که باید و شاید از طرف مسئولین جدی گرفته نمیشود. نتیجه اینکه خودم را گول نمیزنم و نمیگویم با هنرم میتوانم افراد را متوجه اتفاقات اجتماعی کنم. من یک شهروند ایرانی هستم که باید به اتفاقاتی که در سرزمینام میافتد، یک نگاه ویژه داشته باشم، چون در نهایت در زندگی خودم هم تاثیر خواهد داشت. من خودم را صرفا یک موزیسین نمیبینم، من یک خواننده از بطن اجتماعی هستم که سعی کردهام همگون با آنها، حرفهایشان را بخوانم و به اشتراک بگذارم. اگر بتوانم به وسیله هنرم اینکار را بکنم که سعادتی است برای من ولی وقتی میبینم نمیشود خیلی روی این داستان پافشاری نمیکنم.
و این بخش هنرمند بودن شما باعث میشود حرفی که میزنید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.
دقیقا. هنر در اینجا میشود ویترینی برای ارائه حرفی که مردم آن را در قالب هنر نمیبینند، برای همین وقتی یک هنرمند حرفی را میزند، جور دیگری به آن توجه میشود.
تا امروز، از مردم گرفته تا مسئولین چه واکنشهایی را نسبت به فعالیتهای اجتماعی خود گرفتهاید؟
گاهی اوقات یک عده ناراحت میشوند. قبلا که برایشان شوخی بود و میگفتند هنرمندی آمده که هراز گاهی یک حرفی میزند اما بعد دیدند که اثرگذار است…
برخی هم فکر میکنند این کار بعضی هنرمندان جنبه تبلیغاتی دارد و برای هر چه بیشتر محبوب و مطرح شدن خود اینکارها را میکنند.
آنها دیگر خیلی باید سادهلوح باشند، برای اینکه رضا صادقی احتیاجی به مطرح شدن ندارد. من خدا را شکر با منتی که مردم سر من دارند، قریب به ده سال یعنی یک دهه است که به من افتخار دادهاند و من را کنار خود پذیرفتهاند. پس من دیگر به این چیزها احتیاجی ندارم، ضمن اینکه همان زمان که همه دوست داشتند لب غنچهای باشند، من نبودم و فقط دوست داشتم صدا و تفکرم حضور داشته باشد. از همان روز اول هم گفتم که من اندیشهام؛ نه اینکه بگویم من انسان خوبی هستم اما دوست دارم اندیشههایم را در قالب خوبیها ارائه کنم. پس این بحث کلا رد میشود چون زیاد هم اهل لایک بازی نیستم. موضوع دیگر این است که بعضیها به من میگویند تو اصلا چه کار به این کارها داری؟ خب من این جمله را نمیفهمم؛ نه روی استیج آن را میفهمم، نه پایین استیج و نه در زندگی شخصیام. مگر من میتوانم به شادی و غم مردمم کاری نداشته باشم؟! مگر میتوانم نسبت به اینکه یک ضدفرهنگ در فرهنگم به وجود میآید، بیتفاوت باشم؟
یکی از این واکنشهای شما هم نسبت به فاجعهای بود که در فرودگاه عربستان برای دو نوجوان ایرانی پیش آمد.
بله، یک عده واکنش نشان دادند که چرا من این حرفها را زدم و به آنها برخورده بود. خب من به آن قشر حق میدهم، به آن قشری که مورد خطاب قرار داده بودم و گفتم الان چرا رگ غیرت شما باد نمیکند! موضوعی که وجود دارد این است که هنرمند باید نوع ادبیاتش با افراد دیگر متفاوت باشد. من مطمئنم که همه از هنجار و ناهنجار میگویند اما هنرمند باید به گونهای حرف بزند که یک مقدار رِندانه باشد. من سر موضوع زجرکش کردن این سگهای طفلک در شیراز واقعا دردم آمد. متاسفانه این فیلم را دیدم. این فاجعه واقعا مصیبت بود، هم شیوه کشتن آنها، هم اینکه در ایران اتفاق افتاده و هم اینکه کجا؟ در شیراز که سراسر باید پر از اتفاقات لطیف باشد! از حافظ و سعدی بگیرید تا لطافتهای مردمانش که فوقالعاده نازنین هستند. خیلی فکر کردم که این موضوع را چگونه باید عنوان کنم؟ نمیتوانم هم ساده از کنارش بگذرم. در نتیجه مجبور میشوم مطالعه کنم و درمورد اقشار مختلف و واکنشهای آنها به این زبان بستهها بخوانم.
تا حالا شده واکنشی نشان دهید که بعدا از آن پشیمان شوید و مثل برخی بگویید اصلا به من چه ربطی دارد؟
دروغ چرا، گاهی اوقات حرفهایی میشنوم که در خلوت به خودم میگویم اصلا به توچه ربطی دارد؟! اما از آن خلوت که بیرون میآیم به خودم میگویم مگر میشود به تو ربط نداشته باشد؟ پس به چه کسی مربوط است؟ دوستان لطفا این حرفم را بد تعبیر نکنند؛ نگران این نیستم که خوشایند یا ناخوشایند کسی باشم، اما نگران آن زمانام که قشر هنرمندی که مردم آنها را پذیرفتهاند، ساده از کنار این مسائل بگذرند. به نظر من اگر این اتفاق افتاد، این قشر بروند بنگاه بزنند خیلی موفقتر خواهند بود.
در اتفاق عربستان هم فعلا تنها کاری که کردهاند این بود که سفر حج به تعلیق درآمده است.
سرزمین ما خیلی عجیب و غریب است از کُرد و لُر و ترک و فارس، همه در کنار هم سلامت و بافکر زندگی کردهاند. دروغ چرا، هر از گاهی یک عده هم وصله ناجور بودهاند. طبیعتا حرفهای من در اینباره خوشایند نخواهد بود. راست و دروغاش را نمیدانم اما طبق آمار میگویند سالی ده هزار میلیارد تومان در ایران هزینه سفر حج میشود. همیشه برایم جالب بوده که چرا نمیرویم شیرخوارگاه آمنه را طواف کنیم؟ در آنجا خدا نیست؟! جایی که سالمندان ما هستند خدا وجود ندارد؟ دختر جوانی که معتاد شده و الان در زباله میچرخد و میگوید خدا کند چیزی در اینجا پیدا شود؛ این «خدا کند»، نمیارزد که من دورش طواف کنم؟ حاجی هم میشوم، به والله حاجی میشوم، از آن حج هم خیلی بیشتر. اینها را که نگاه کنیم، به سفاحت مشتی کودن میرسیم که نگاهشان به قدری حقیر است که از خط اخلاق رد میشوند. وقتی قومی از خط اخلاق رد شد، نظر دادن درباره آنها چیزی جز فحش نمیتواند باشد و از آنجایی که فحش هم حرف خوبی نیست، در نتیجه باید درباره آدمهایی نظر داد که آنها را به این جایگاه رساندهاند؛ یعنی خود ما، ما آنها را به این جایگاه رساندیم. اگر در ماشین من باز باشد و دزد آن را نزند باید به آن دزد شک کرد. ما اجازه دادیم به ما توهین شود. الان که هیچ، چند سال پیش از دوستان نزدیک خودم شنیدم که به ایرانیها توهین میکنند، آنها را هل میدهند و حتی میزنند، تازه باید از آنها عذرخواهی هم بکنی.
موضوع دیگری که به قول خودتان بیسابقه بود، دعوت رسمی شما از دکتر ظریف بود. این اتفاق پیش از این یک بار در کنسرت هژیر مهرافروز افتاده بود و دکتر ظرف به کنسرت ایشان رفته بودند. آیا تاثیرات آن جریان باعث شد به شدنی بودن این اتفاق فکر کنید؟ یا صرفا به خاطر جریانات هستهای این دعوت را انجام دادید؟
راستش من اطلاع نداشتم که دکتر ظریف به کنسرتی رفتهاند. از دکتر ظریف دعوت کردم به کنسرت من بیاید چون احساس کردم در قالب هنر تنها اتفاقی که به عنوان تشکر میتوانم پیش بیاورم در حجم یک کنسرت است که فقط برای چند دقیقه بتوانیم با دو هزار نفر از ایشان تشکر کنیم. برای من خیلی مهم بود که ایشان باعث شد در دنیا به دید مردمانی به ما نگاه کنند که فهم و درک واژه صلح را خیلی بهتر از هر جای دیگر میدانیم و با ادبیات محترم جهان آشنا هستیم. از همه مهمتر اینکه ما دنبال بمب نیستیم و جهانمان را سلامت میخواهیم. من آدمی دیدم که از سانتریفیوژ، سیاست و اتم چیزی نمیداند اما گفت فکر کنم همه چیز خوب پیش برود. اینکه خوب باشد یا نباشد دست خدا است اما اینکه در یک نفر امیدی ایجاد میشود مثل شیمی درمانی میماند. آنکه سرطان دارد میداند که ممکن است بمیرد اما شیمی درمانی این امید را به او میدهد که ممکن است زنده بماند. این حرف؛ این شیمی درمانیِ سرطانِ بدِ سفره مردم، در ایام عید خوشحالی مردم را در پی داشت. من در همان دعوت رسمی از آقای ظریف هم نوشتم که شاید شرایط ایشان این اجازه را ندهد که در کنسرتی حضور داشته باشد اما گفتم با این کار ایشان هم به این یقین برسند که ما هم جزئی از همین جامعه هستیم و با اتفاقات خوبی که خودشان و همراهانشان پیش میآورند شاد میشویم و در پی سپاسگذاری برمیآییم.
تا امروز اتفاقی نیفتاده که متوجه شوید ایشان به کنسرت میآیند یا خیر؟
من، منتظر ایشان خواهم بود و مطمئنا خیلی از دیدنشان خوشحال میشوم. نه من، بلکه تمام ارکستر من و تمام مردم. اما اگر تشریف هم نیاورند، همین که سعی کردیم به ایشان برسانیم در اندیشه سپاسگذاری هستیم کفایت میکند. وقتی این حرف را زدم تعدادی از خبرگزاریها هم نوشتند اما واقعا در پی این نبودم که این حرف بپیچد و برآمده از دل بود. خیلیها من را میشناسند که عموما حرف دردلام نمیماند برای همین خیلی اوقات هم برایم مشکل ایجاد شده؛ چه آن زمان که اسمهایی روی استیج میآوردم و میگفتند نگو و چه زمانی که اسمهایی را نمیآوردم و میگفتند بگو!
طبق معمولی که همیشه یک ماجر موافقان و مخالفان خود را دارد، نظر مخالفان این بود که شاید درست نباشد هنر و سیاست را با هم ترکیب کنیم…
نه قرار نیست با هم ترکیب شوند، چون در نهایت رضا صادقی یک شهروند ایرانی است و دکتر ظریف هم یک شهروند ایرانی است. مگر من الان دارم با آواز جواب شما را میدهم؟ اگر آقای ظریف هم به کنسرت ما بیاید قطعا از انرژی هستهای حرف نمیزند. در نهایت ما دو شهروند ایرانی هستیم که کارهایی را در جایگاه خود انجام میدهیم. من میخواهم به عنوان یک هنرمند از ایشان به دلیل کاری که در جایگاه خود انجام داده تشکر کنم و ایشان هم به عنوان کسی که حرکت بسیار بزرگی برای شادی مردم کرده، تشریف بیاورد و از هنر مشکیپوشان لذت ببرد. وگرنه من اصلا نه سیاست را دوست دارم و نه وارد آن خواهم شد.
شما اصولا فردی هستید که خیلی رک و صریح حرفتان را میزنید. در زمینه مسائل اجتماعی هم همیشه بدون کوچکترین ترس و واهمهای حرفهایتان را زدهاید. تا حالا شده که این رک بودن ضرری را متوجه شما و کارتان کند؟
آره خب تذکر که همیشه هست و روی کارم هم تاثیر داشته است. ضمن اینکه من سعی میکنم حرفهایم را نسنجیده نزدم و جوری بیان کنم که برایش جواب داشته باشم. نه با کسی عناد دارم و نه قرار است قهرمان ملی شوم، اصلا دوست هم ندارم بشوم. تذکر که همیشه وجود دارد. اصلا این تذکر، انتقاد و از همه مهمتر قضاوت کردن در ما ایرانیها همیشه وجود داشته است. جالب اینجا است که این قضاوتها خیلی هم یِلخی هستند و نتیجهاش فقط آسیبی است که از ترکشهایش نصیبات میشود.
همه فکر میکنند «مشکی رنگ عشقه» آهنگی شاد بود که همه با آن خواندند اما اینطور نبود. مشکی رنگ عشقه، بحثی بود که در آن روزها خدا به من خیلی رحم کرد؛ چون رنگی بود که جریاناتی داشت و بعد هم به جریانات دیگری وصل شد. این را هم بگویم که حتی وقتی نسنجیده هم حرف میزنم شهامت این را دارم که معذرتخواهی کنم؛ چند وقت پیش از دست یکی از هنرمندان ناراحت شدم. البته ایشان کاری کرده بود که به حق ناراحت شدم و توقع داشتم بعدا ازم عذرخواهی کند که نکرد. من هم حرف تندی زدم که خوب نبود. نزدیکای عید بود که دیدم حرفم چقدر بچهگانه بوده و خیلی راحت بدون اینکه اسمی بیاورم نوشتم از کسی که این حرف را به او زدم عذرخواهی میکنم و امیدوارم من را ببخشد.
خلاصه که همیشه این حرفها وجود دارد و منتقد هم زیاد است خصوصا فکر میکنم از دوره اصلاحات به بعد بود که منتقد در ایران زیاد شد. چند وقت پیش، خدا حفظ کند تمام مادربزرگها را، مادربزرگ من نزدیک نود سال دارد و میگفت «کیروش» نباید در تیم ملی باشد، آن روز بود که فهمیدم چه بلایی دارد سر ما میآید(خنده).
دیدگاهتان را بنویسید